از کجا شروع کنم...
از کجای اون شب بگم...
از کدومشون بگم...
اون لحظه که همه داشتن خودشونو برای سینه زنی آماده میکردن...
اونا داشتن خودشونو برای یه سفر ، یه دیدار مهم یا یه خداحافظی از ما آماده مکردن...
الان غصه میخورم که خیلی دیره...
ولی خوشابحالتون اون شب عجب مجلسی بود براتون ...
از همه بیشتر استفاده کردین...
نگید نمیدونید دارم از چی صحبت میکنم...
از شنبه شبی که 12 نفر تو این شهر شهید شدن ...
و در کنار این عزیزان ده ها نفر مجروح ، قطع عضو و....
شنبه شبی رو میگم که در جلسه هفتگی کانون بمب گذاشتن....
و خیلی ها انکارش کردن ....
خدایا تو خودت درستش کن...
میدونم نمیذاری حقشون .....